- داد یاب
- یابنده عدل، انصاف جوینده، انصاف دیده، انصاف جسته
معنی داد یاب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنچه درد کند، متالم
کسی که یاری عدل کند
آنچه که دشوار بدست آید صعب الوصول مقابل زود یاب
وضو گرفتن
تند فهم زود فهم تیز هوش سریع الانتقال
جای انصاف، محکمه عدل
آنکه براستی دادگر است
شستن و پاکیزه ساختن چیزها بوسیله خواندن دعا. زرتشتیی که میخواهد پادیاب کند نخست یک خشنوتره اهورهه مزداو (بخشنودی اهورمزدا) میخواند پس از آن یک بار (اشم و هو) می سراید. آنگاه روی دستها و پاهای خود را میشوید از آن پس کشتی نو میکند و بترتیب مقرر کمربند خود میگشاید و دعای مخصوص آن را میخواند و باردیگر بدور کمر می بندد
معاون دادستان وکیل عمومی
معاون دادستان، وکیل عمومی
معاون دادستان
شستشو، وضو، شستشوی صورت و دست و پا، وضویی که زردشتیان می گیرند، شستن و پاکیزه ساختن چیزی با خواندن دعاهای مخصوص